زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
ای گــــل چنـان نسیم مرو از بــرابـــرم لختی برابرم بـــخرام ای صنوبـــرم دارد کتـــاب زنــدگـی ات سیــزده ورق خواندم نوشته است ورق های آخـرم بــا آب آب خــویش مــرا آب کـــرده ای جــز اشک دیده ام ز کجـــا آب آورم؟ خواهد رکاب، پای تو برچشم خود، دریغ! پایت نمی رسد به رکــاب ای دلاورم با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من می بوســمت به جای لبــــان بــرادرم چون زودتـررســـی زعمـو در کنـــاراو یک بوســـه دگـــردَهَمت بــهر اکبـرم بردار لب زدست عمو، سوخت دست من باشم چنان سِپـَند، مَنِـه روی مِجمـــَرم |